به گزارش سلام لردگان ، باراک اوباما چند روز بعد از پيروزي در دور دوم انتخابات رياست جمهوري آمريکا، در کنفرانس خبري در کاخ سفيد، از طرح واشنگتن براي برقراري رابطه با ايران و انجام گفتوگو با تهران براي حل مسائل مختلف سخن گفت. از آنجائيکه اين سخنان پس از انتخابات آمريکا بيان شده بود، نميشد برداشت تبليغاتي از آن داشت. به علاوه، زماني که هيلاري کلينتون، وزير خارجه سابق آمريکا نيز در حضور جمعي از مقامات و کارشناسان سياست خارجي از آمادگي کشورش براي مذاکرات دوجانبه با ايران خبر داد و سپس جو بايدن، معاون اوباما در کنفرانس امنيتي مونيخ از آمادگي واشنگتن براي گفتوگو با ايران در صورت جديت تهران سخن گفت، ديگر جاي شکي باقي نماند که دولتمردان آمريکايي عزم خود را براي برقراري و گفتوگو با ايران جزم کردهاند.
اما برخلاف برداشت اوليهاي که از چنين ابراز تمايلي براي تعامل با ايران ميشود، منطقا درخواست آمريکاييها صرفا محدود به مسئله هستهاي ايران نخواهد بود و دايره وسيعتري از موضوعات به ويژه مسائل منطقهاي را در بر ميگيرد.
اينکه آمريکاييها براي حل درگيريهاي منطقهاي به ايران رو بياورند، مسئله تازهاي نيست. طي يک دهه دخالت نظامي در منطقه و يا درگير شدن با کشورهاي مختلف خاورميانه، آنها اکنون به تجربه دريافتهاند راه برون رفت از هر يک از اين بحرانها از ايران ميگذرد؛ کشوري که از «صلح» و «ثبات» همسايگان و متحدان منطقهاي خود ذينفع است و براي حفظ اين دو فاکتور مهم در خاورميانه که با امنيت مرزهاي آن گره خورده، قطعا از نفوذ و قدرت منطقهاي خود بهره خواهد گرفت.
درک اين نکته و ضعف قابل ملاحظهاي که آمريکا در رويارويي با «چالشهاي خود ساخته» از خود نشان داد، موجب شد آنها به دنبال مفري براي گريز از شرايط بحراني باشند. دولت آمريکا از نوامبر 2005 ميلادي بود که به توانايي ايران براي حل و فصل درگيريها در عراق پي برد و از آن زمان بود که نشانههايي براي برقراري ارتباط و مذاکره بين تهران و واشنگتن آشکار شد و آمريکا، ايران را به عنوان کشوري که مي تواند نقش مهمي در عراق داشته باشد، به رسميت شناخت. بعد از آن بود که آنها براي خروج از اين باتلاق با ايران به گفتوگو نشستند.
دومين حوزهاي که موجب شد آمريکاييها به رغم سالها خصومت با ايران پاي ميز مذاکره با تهران بنشينند، بحران افغانستان بود. آنها که به بهانه مبارزه با طالبان به افغانستان لشکرکشي کرده بودند، براي سر و سامان دادن به وضعيت آشفته اين کشور و هماهنگي مواضع گروههاي مختلف جهادي، بار ديگر دست به دامان ايران شدند تا در نهايت با مقامات ارشد سياست خارجي وقت ايران بر سر ميز مذاکره نشستند و به حل و فصل بحران ناشي از تجاوز خود به افغانستان پرداختند.
ظاهرا قرار است همين سناريو در قبال ناآراميهاي سوريه نيز تکرار شود. زماني که کوفي عنان، نماينده وقت مشترک سازمان ملل و اتحاديه عرب در سوريه تيرماه سال جاري اعلام کرد، ايران به عنوان متحد نزديک سوريه بايد بخشي از راه حل بحران اين کشور باشد، آمريکاييها به مخالفت پرداختند. ويکتوريا نولاند، سخنگوي وزارت خارجه آمريکا در توجيه اين مخالفتها مدعي شد: «واشنگتن مخالف شرکت ايران در اين کنفرانس است چراکه تهران نقش غيرسازندهاي در سوريه ايفا ميکند. منظور ما از اينکه ايران بخشي از راه حل بحران سوريه است، اين است که تهران روابط خود را با رژيم اسد قطع کند و موجب تشديد خشونت در اين کشور نشود».
اما به ظاهر آنها اين بار نيز در صدد هستند از موضع خود عقب بنشينند. هر چند دولتمردان آمريکايي تاکنون رسما سخني در اين زمينه به زبان نياوردهاند، اما برخي سياستمداران پيشين و نيز بعضي رسانههاي آمريکايي زمزمههاي لزوم مذاکره آمريکا با ايران را مطرح کردهاند. به عنوان مثال، رايان کروکر، ديپلمات و سفير سابق آمريکا در عراق در گفتوگو با «المانيتور» خواستار مذاکره واشنگتن با تهران شد و در اين رابطه اظهار داشت: « مايلم شاهد اين موضوع باشم که آمريکا يا ساير کشورها تلاش کنند در شرايط کنوني با ايران درباره سوريه وارد تعامل شوند».
وي با اشاره به مذاکرات پيشين ايران و آمريکا درباره افغانستان گفت: «ما بايد ببينيم آيا اين امکان وجود دارد که بتوانيم برخي زمينههاي مشترکي بيابيم که در سال 2001 در افغانستان يافتيم».
از سوي ديگر، روزنامه «سان فرانسيسکو کرونيکل» در سرمقالهاي با بيان اينکه «ايران کليد حل مشکلات منطقه خاورميانه است و بايد براي حل مشکلات اين منطقه با اين قدرت منطقهاي مذاکره شود»، به تمجيد از موضع ايران در قبال مسائل افغانستان پرداخت و نوشت: «ايران در افغانستان همکاري فراواني از خود نشان داد. اين کشور ميتوانست هرگونه اقدامي را تخريب و طور ديگري عمل کند، اما تهران تلاش فراواني براي برقراري دوباره امنيت در مرزش با افغانستان انجام داد».
در ادامه اين مطلب آمده: »حکومت ايران براي دستيابي به ثبات در منطقه، سرمايه گذاري سياسي و اقتصادي انجام داده است، اما نقش سازنده اين کشور هيچگاه توسط جامعه بينالملل به رسميت شناخته نشده است».
اين روزنامه آمريکايي با بيان مطالب فوق به بيان هدف اصلي خود از نگارش اين گزارش پرداخت و نوشت: «هيچ راه ماندگاري در سوريه بدون مشارکت ايران در گفتگوهاي صلح امکان پذير نيست. هيچ کس در خاورميانه مانند ايران بر بشار اسد، رييس جمهور سوريه نفوذ ندارد و بان کي مون، دبير کل سازمان ملل بايد به اخضر ابراهيمي، نماينده اين سازمان در امور سوريه توصيه کند براي دستيابي به صلح در سوريه با ايران نيز مذاکره کند».
از آنجائيکه رسانههاي آمريکايي اغلب زمينهساز اجراي سياستي هستند که قرار است دولتمردان آمريکايي در آينده نزديک در پيش گيرند، بعيد به نظر نميرسد گزارشهاي اين چنيني با درخواستهاي پي در پي مقامات آمريکايي براي گفتوگو با ايران بيارتباط باشد. در واقع، مجموع سيگنالهاي فوق نشان از اين موضوع دارد که دولتمردان کاخ سفيد درصدد هستند با از سرگيري مذاکره با تهران، مسير گفتوگو بر سر بحران سوريه را نيز باز کنند.
البته برخي ناظران بينالمللي نيز بر اين گمان هستند پافشاري آمريکا براي گفتوگو با ايران صرفا يک بازي رواني است تا درصورت عدم برگزاري مذاکرات و يا عدم توافق ميان تهران و واشنگتن، آنها از اين موضوع براي تشکيل ائتلاف بينالمللي عليه ايران بهره بگيرند.
به هر حال براي روشن شدن ماهيت واقعي ابراز تمايل آمريکاييها براي گفتوگو با ايران بايد اقدامات بعدي آنها را رصد کرد و تکههاي اين پازل بهم ريخته را کنار هم چيد تا مشخص شود، آنها از مذاکره با تهران به دنبال چه منافعي هستند.
(منبع خبرگزاري فارس)